من بودمو من!!!!......

من بودمو من!!!!......تنهایه تنها.....ساعت12:20تویه همین روزایه سخت که انتظاره دیدنتو نداشتم ولی بازم مثه همیشه منو غافل گیر کردی!!!!......از گذشتن که باید گذشت چه بخای چه نخوای....پس منم طبق قانون طبیعت میگذرم................................................

فک میکردم روزه خوبیه چون شروعش با تو بود ولی نه اونقداهم باهوش نیستم!!!!

فائزه اگر بخواد آدمه خوبیم باشه بقیه نمیخوان!من آدم بدی شدم؟؟؟من اونی نبودم که بقیه فک میکردن؟باشه قبول اصلا فائزرو بیخیال میخوام عوض شم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سال1373دختری متولد شد که همه دوسش داشتن!واقعا داشتن؟چرا خدا چرا خدایه من؟چرا کسی جوابی نداره بهم بده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!چرا الان؟تو این سنه کم؟چرا مشغولیت ذهنه من جز درس یه چیز دیگست که خودمم نمیدونم چیه؟ اینو من نمیگما بقیه میگن!نمیدونم چرا تصمیم گرفتم دوباره بنویسم شاید این بتونه از این ذهنی که دیگه شباهتی به ذهن نداره و بیشتر به آشغال دونیه خاطرات تبدیل شده کمک کنه تا این باره سنگینو از رویه شونه هاش خالی کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

چقد بده آدم نه راه داشته بمونه نه راه داشته باشه برگرده!!!نه؟پس من میرم!!!شاید تو این راه یه میونبر به عقب وجود داشته باشه!!!ولی من مثه هیچکس مطمعن نیستم که یه روزه خوب بیاد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد