صبح که از خواب پا میشی حوصله ی خودتم نداری. بعد از نیم ساعت که از حالت ماتی در میای. میریو تلویزیونو روشن میکنی میبینی که به درده تو نمیخوره برنامه هاش خاموشش می کنی و میری صورتت و دندوناتو مسواک می کنی.
تصمیم میگیری صبحانه واسه خودت آماده کنی.....بعد از این که صبحابه خوردی حدوده نیم ساعت تویه اتاقا میگردی.با خودت تصمیم میگیری تویه کتابخونه یه نگاهی بندازی.ولی اونجاهم خبری نیست با یکم فک کردن یادت میاد که خودتم چندتا کتاب داری.
سرتو میزاری زمین روتختی و میزنی بالا کلتو به زور میبری زیره تخت یه پاکته نارنجی لایه انگشتات میاد.کلتو میاری بیرون از تو پاکت چند تا کتاب در میاری جالبا .........
بعد از چند دقیقه خوندن بیخیاله کتاب میشیو از اتاق میری بیرون احساسه بیحوصلگی میکنی.
میخوابی.....
ناهارتو عصر میخوری بعد میری جفته مامانت میشینیو صورتتو میکنی مثه برجه زهره مارو..
از عالمو آدم گلگی میکنی......
و در آخر پایانه روز..!!!!!
سبک بودن اندیشه
بهلول را گفتند :
سنگینی خواب را سبب چه باشد؟
گفت: " سبک بودن اندیشه "، هر چه اندیشه
سبک باشد، " خواب سنگین گردد"...!!!!
-------------
جنون
کسی بهلول را گفت:
تا چند می خواهی در جنون باشی ؟،
لحظه ای بخود آی و راه عقل در پیش
گیر.
بهلول گفت: این روز ها بدنبال عقل رفتن
خیلی:" جنون" می خواهد...!!!!! "
سلام وعرض ادب واحترام به شما بزرگوار
سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود. اروزی موفقیت دارم برای شما
webloge kheili khoshgeli dari
matalebesham ghashange axsam besh ezafe kon ishala pishraft mikone
moafagh bashi
Ya hagh :x
سلام عزیزم
وبلاگ باحالی داری
اگر دوست داری باهم تبادل لینک کنیم