سلام من برگشتم از دیدنتون خیلی خوشحالم دوستایه گلم

یه مدت گفتم نمیگم نمینویسم تا از این حال و هوا در بیام........ 

نمیدونم حالا در اومدم یا نه ولی..... 

ولی میگم...!!!!! 

من فائزه.....با روحیه کم و بیش خوب حالا اینجام سعی میکنم زود به زود آپ شم........

خستم خیلی....!!!!!! 

خیلی وقته قصد آپ داشتم ولی موضوع نداشتم! الانشم ندارم ولی یه چیزی ته دلم میخاد حرف بزنه تا خالی شه........  

 خوش به حال اونایی که راحت میتونن حرفه دلشونو بزنن...منم میتونسم ولی......!!! 

یه غم ته دلمو گرفته یه غم که حتی از مرگه عزیز ترین کسمم داره بیشتر میخورتم.......... 

کم کم دارم تمام میشم...... !!! 

تمام.....................

سلام عیده همتون مبارک دوستون دارم زیاد از همین جا همتونو می بوسم

کاش میشد..!!!!!!

خیلی وقته که از ته دل نخندیده ......!!!!!!!!!! 

خیلی وقته که یه  بغض ته گلوش گیر کرده.......!!! 

خیلی وقته که خودشو از لایه تمام خاطره ها کشیده بیرون....... !!!

 خیلی وفته که خودش نیس....!!! 

حالا من فائزه میخوام خودم شم میخوام واس درسام جوش بزنم.....میخوام کوچیک شم... 

میخوام با دوچرخه کوچیکم با اون بدنه ی رنگ رنگیش کله کوچه خیابونایه محل و متر کنم........ 

از این حسه زشته بزرگ شدن خوشم نمیاذ...... 

از این کاووسی (کابوسی)که همه میگن رویاس نفرت دارم ..... 

دلم واسه اون عروسک بافتنیه زشتم تنگ شده.....!!!! 

دلم واسه فائزه ی معصوم بچگیا تنگه........ 

دلم انقد تنگه که از شدت تنگ شدن زیادی یکی یکی همه این آرزوها داره از توش تالاپی میوفته بیرون..............!!!!!!!!!!!!