back shodam

سلامممممممم من برگشتم خیلی دلم براتون تنگیده بود.....!!!!!!!!!!! 

میخواسم بگم خیلی دوستون دارم زیاد.....!!!!! 

راستی ۱۳ آبان تولدم بود....تولدم مبارک مبارک مبارک تولدم مبارک....... Yah

چی بگم...!!!!!!!!

خیلی دلم گرفت.....!!!!!!! 

دستون درد نکنه واقعا.....از داور محترم که خیلی تشکر میکنم با این داوریه آلیش واقعا جا داره خودم شخصا برم دس بوس(داور به این خزی ندیده بودم تا حالا) 

خلاصه مرسی از بکس واقعا به خودشون زحمت دادن مخصوصا با گلی که دقه91 خوردن معلوم شد که زحمات بیدریقیرو کشیدن!i!i!!i!................ و تمامه طوله روزو تمرین میکردن..!!

(خلاصه جلو رفقا سکه یه پول شدمو تسلیم)به هر حال مرسی........!!!ii!!.........

اینم از بد شانسیه من..........

هوا گرم بود ولی سرمای وجودم به هوایه اطرافمم سرایت کرده بود...!!! 

همه چی آروم بود سر تا سر خونه خاموش....نزدیکه غروب..!!!من کسل.... پاهام باهام هم راهی نمیکردن تازه از خواب پا شده بودم ولی هنوز یه خوردگی تو خودم احساس میکردم.......!!!!!!! 

تصمیم نداشتم پا شم ولی یه هو بدون اینکه بخوام بلند شدم تک به تک اتاقارو گشتم  یه جوری بهشون نگاه میکردم که انگار برام تازگی داشتن.......!!!!!!!!!!!! 

رسیدم به حیاط.......آره حیاط!!!!!!!!!!!!........ 

که ای کاش نمیرفتم.......... 

یکی از پاهامو گذاشم بیرون یه چیزه نرمیو زیره پام حس کردم.......!!!!!!!!! 

آره نرم بود مثه پر.....!!!یه پر که چندتا غضروف توش خوشو نشون میداد...!!!! 

اون لحظه نمیخواسم به هیچی فک کنم!!!!!!!!به هیچی...... 

کم کم............!!!!!!!!!! 

جیغ زدم یه جیغه بلند......اون قد بلند که خودم خراشیده شدنه حنجرمو حس کردم اگه اون گربه.....با پا دادنه من روی بدنش نترسید و احساس خطر نکرد مطمنا با همچین جیغی ترسیده بود چون بلافاصله پا به فرار گذاشت......!!!!!!!!!!!خیلی ترسیده بودم خیلیییی.....اونقد که تا ۱۰دقه همین جور گریه میکردمو جوابه سواله بابا و مامانمو که ازم میپورسیدن چی شده؟؟؟؟!!!!.... رو نمیدادم...... 

حدوده ۵ بار پامو با آب و صابون شستم ولی هنوزم حس میکردم پام نجسه ...... 

تا امروز وقتی یادم میاد چندشم میشه........!!!!! 

روزمون مبارکککککککک...!!!!!

امروز روزه منه روزه تو روزه ما این روزو به همه دخیایه گوله ایرونی تبریک میگموقتی کسی بهت تبریک نمیگه مجبوری خودت دس به کار شی...!!!!!

ای کاش........

آروم بود همه جا حتی من!!!....من پر جنب و جوش دلم تنگ شده واس رفقام...... 

دوس ندارم مثه دخترایه تنها و بی کس باشم ولی حالا شدم....!!!حالا هستم ولی از این که خواهم بود شک دارم.....!!!! 

همه با دوستاشونن میگن می خندن......ولی من یه گوشه ته کلاس نشستمو فقط نگاشون میکنم...... 

کاشهایه ذهنم زیاده.......!!!ولی کو براورده شدن؟؟!!! 

دلم خیلی وقته گرفته حالا هم داره منفجر میشه.... 

نمی خوام بگم هم کلاسیام بدن نه ولی همچین نورمال نیسن 

کسی صدامو میشنوه؟؟؟؟؟؟؟؟من میخوام برگردم.......