کوچیک بود اونقد کوچیک که معنی خوب و بد زندگی و نمی دونست.....!!! 

یه دختر بچه فضول.با نمک. به قوله سارا چاقالو بادوم و خسیس به قوله همه.....!!! 

یه روز از یکی از همون روزایه معمولی زنگه دره حیاط خورد با تمامه سرعت رفت دمه درو درو باز کرد یه خانومه مسن بود....!!!! 

ازش طلبه کمک کرد....کمک؟؟؟؟اونم از این دختره خسیس؟؟؟!!!!.. 

بهش گفت صبر کنه تا به مامانش بگه...... 

همراه مامان رفت دمه دره خونه.......مامان که مطمعن بود همیشه دختر کوچولوش پوله خورد داره بهش گفت مامان ۱۰۰تومان از پولاتو بده من بدم به این خانوم!!!!!!!!!!!... 

دختر جوابه مامانشو با یه سوال داد.....اگه بدم چی بهم میده؟؟؟؟!!!!!!مامان گفت اگه بدی ثواب گیرت میاد............... 

دخترک از اون جایی که میدونست ثواب چیزه خوبیه پولو به خانومه دادو همراه مامانش رفت داخل خونه بعد به مامانش گفت کو ثوابش پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!........ 

 مامان بهش گفت:خدا بعدا بهت میده دخترک گفت من الان میخوام!!!!!!!!!!! 

بعد فوری رفت تو کوچه پولشو از پیره زن گرفت!!!!............... 

این داستان واقعی بودو اون دختر بچه ی خسیسم من بودم البته الان اصلا خسیس نیستمو حسابی عوض شدم.............!!!!

فائزه کوش؟؟؟؟!!!!....

دلم گرفته دلم از خودمم گرفته نمیدونم چمه!!!!.... 

تصمیممو گرفتم ولی حتی نمیدونم چه تصمیمی...!!!!
خنده داره ولی برای من معنی نداره شدم یه دختر بی حوصله که زندگی براش بی معنی شده....!!!!!! 

هدفمو گم کردم..!!!چه میدونم شاید از اول اصلا هدف نداشتم...!!!! 

کمک لازم دارم..............!!!!

سلام دوباره بعد از یه مدت طولانی اومدم خدمتتون دلم براتون تنگیده بود زیاد....!!!!!! 

با ماه رمضون چطورید؟؟؟خوش میگذره؟؟؟به من که خیلی فاز داده .....!!!! 

امسال از مدرسه و دردسراش تو ماه رمضون راحت شدیما دیگه از صبح زود بیدار شدن خبری نیست.از گرسنگی خبری نیست.از تشنگی ام خبری نیست.....!!!!!

بای...!!بای...!!!فارسی وان...!!!

ای سالوادور!ای فارسی وان!ای ویکتوریا!!!.... 

دیدی آخرش تاوانشو پس دادی؟؟....   

 فکر کردی همین جوری کشکی و گتره ای که راست راست راه بری و برنامه پخش کنی؟؟!! 

خیال کردی ((تاوان))بیکار میشینه؟؟ 

حاشا وکلا که بتونی جون سالم به در ببری.....!!!!!! 

باید بدونی او آگاه باشی که تازه این یه چشمشه....!!!
این تازه اولشه فعلا سنگر هات بردت رو با خاک یکسان کردیم.....!!!درد داشت نه؟؟؟! 

مشت پژمان بازغی ما تو دهن سالوادور بی ناموس شما...!!!همچین سروتهتو به هم پیچید که بساطتو برداشتی و فلنگ و بستی بد فرم!!!.... 

فقط هواست باشه که تا فتح سنگر((عرب ست))و خونه جدیدت در نایل ست هم در راه زیادی نمونده....... 

 همه اینا به کنار...!!!!الان که دیگه زیر هشتم شروع شده و از اون مهم تر یه حاج رضای((فاصله ها))هم داریم که تنهایی برای کل توو دودمانت کافیه.....!!!!!

 خلاصه از ما گفتن بود...!!!!کاری نکن که این بار حاج رضا.سعید.ساسان رو با هم بریزیم سر اون سالوادورت. تازه عطاو فرهادم هستن جفتشون هم تازه از حبس بیرون اومدن و جوشی...!!! 

میدیم همه با هم کارتو یه سره کنن....!!!!!!

یادش به خیر بچه گیامون......

فرو رفتن تو خاطراته کودکی آسونه ولی در اومدن ازش سخته امروز بد جور رفته بودم تو فکر یاده بچگیا با تمامه خاطراته خوب و بدش واقعا واسم جذاب بود.... 

۴تا دختر بچه فضول که بازیاشونم مثه آدمی زاد نبود.....!!!! 

اوج خوشحالیشون زمانی بود که مامان بزرگ وبابا بزرگ از کویت میومدن و اونا میتونستن بیشتر از همیشه با هم باشن....!!!! خونه پدری درست روبه رویه یه فلکه ی بزرگ بود که اونا واسه اوقاته فراقت دور از چشمه پدرو مادر رویه نخل هایه اون تاب بازی میکردن و واقعا بهشون خوش میگذشت.....و تویه بازیاشون کسی رو جز خودشون بازی نمیدادن 

این گروه ۴نفره تشکیل میشه از بزرگ به کوچیک:یاسمن(ما بش میگیم یاسمین).مهسا.سارا.فائزه(به قوله بچه ها فالی).....

حالا این ۴تا دختر بچه فضول حسابی بزرگ شدنو کودکیه خودشونو از یاد نبردن.....!!!!! 

کودکی که پر از خاطراته خوب و بد بود مثه کودکیه بقیه بچه ها.دلم تنگ شده واسش می خوام برگرده اصلا چرا بزرگ شدیم دلم واسه ۲۸صفر و تا صبح بیدار موندنامون تنگ شده. دلم واسه نخله وسطه فلکه تنگ شده. دلم واسه مغازه عباس آقا تنگ شده.........!!!!!!!!!!!! 

دلم واسه خیلی چیزا تنگ شده که دیگه قابله برگشت نیستن وفقط تهش یه حسرت جاشونو پر میکنه.....!!!!!!